✿ Our Little Princess ✿

ویزیت خرداد ماه

{ این پست دوبار پاک شد و از اول نوشتم }   امروز وقت ویزیت داشتیم با زن عمو فهیمه . ولی چون هوا گرم بود زن عمو نتونست بیاد تنهایی رفتم و مطب خیلی شلوغ بود ،چون دکتر دیر کرده بود ، کلی هم مورد بدون نوبت عمل شده اومده بودن و باعث شد خیلی دیر کنم. ساعت 11 تا 2 طول کشید    ساعت 2 رفتم مطب و خانوم دکتر و دستیارش مثل همیشه با روی خوش ازم استقبال کردن و حالمو پرسیدن .  فشار خون و وزنم رو کنترل کردن و صدای تالاپ تولوپ قلب کوچولوتو برام گذاشت فشارم 12 روی 8 بود و وزنم 59 کیلو . از اول بارداری تا الان 8 کیلو اضافه کردم برای 16 تیر ماه هم آزمایش قند خون و سونوی آنومالی نوشتن . رفتم از سونوگر...
30 خرداد 1394

9 ماه انتظار شیرین

این متن رو توی گروه مامانی مهر لاین فرستاده بودم . یه گروه داریم که همه شهریور و مهر انشالله به سلامتی زایمان میکنیم و بودن این گروه خیلی برام خوب بوده تا الان توی گروه تجربه های حاملگی مون ، سوالای با ربط و بی ربط هامون ، خنده ها و غصه هامون که همه رو با هم شریکیم   مامان شدن یعنی . . . بیدار شدن با تهوع صبحگاهی سر ساعت 7 ، همون ساعتهایی که اوج خواب شیرینه مامان شدن یعنی . . . صبح زود دست بذاری رو شکمت و واسه سلامتی نی نی آیه الکرسی بخونی و راه به راه صدقه بدی مامان شدن یعنی . . . وایسی جلو آینه و هی شکمتو ببینی و واسه اولین بار به شکم چاقالوت بنازی  و نگران چاقیت نب...
28 خرداد 1394

ماه مبارک رمضان

همیشه دوست داشتم دوران حاملگیم شامل ماه مبارک رمضان باشه و خدا رو شکـر این اتفاق افتاد   این ماه مبارک رو به همه دوستای خوبم تبریک میگم و دعـا میکنم ماه پربرکتی برای همه باشه و گره از مشکلات همه باز بشه وو همه به حاجات دلشون برسن از روز اول ماه رمضان ختم قرآن توی گروه مامانا گرفتیم برای هر سه روز یک جزء روز اول تا سوم رو جزء 19 رو خوندم ، حس خیلی خوب و آرومی بهم میده و از معنی قسمت هایی که خیلی برام جالب بود نکته برداری کردم میخوام توی ویلاگم یه موضوع هم اضافه کنم برای اطلاعات در مورد نوزادی و هر مطلب خوبی دیدم به اشتراک بذارم انشالله با یاری خدا بتونیم نی نی های سالم و صالحی بدنیا بیاریم . الهی آمیــن ...
28 خرداد 1394

تکون های قشنگت

از وقتی تکون ها و ضربه هات محکم تر شده ، دل منم تنگ تر شده واسه دیدنت صبح ها تکونات کمه ، ولی شبا خیلی شیطون میشی   هرموقع نگا میکنم تکوناتو متوقف میکنی و ساکت میشی .. تا چشم بر میدارم دوباره شیطونی میکنی.. خیلی باید نازتو کشید تا یه ضربه حوالیمون کنی ، دختـــــری و نازت زیاد ماشاالله الان 25 هفتــه ای و انشالله تا 10 روز دیگه 6 مـــاه تموم میشی و زمان خیلی کمـی میمونه واسه دیدارمون خدای مهربونم شکـــر واسه همه این حس های زیبایی که بهمون بخشیدی.   ...
27 خرداد 1394

رمزی شدن

سلام به همه دوستای خوبی که میان اینجا . با توجه به آمار بازدید وبلاگ و نظرات تصمیم گرفتم ادامه مطلب هامو که عکس دارن رمزی کنم . این روزا سرگرم خرید برای فرشته کوچولوم هستم و سر فرصت مناسب همه عکسا رو با تاریخ هاشون میذارم . هرکسی رمز خواست بگه تا بتونم براش بفرستم .   ...
27 خرداد 1394

نام احتمالی

نفس ِ مامان امــروز آدرس وبلاگ رو به دوستام دادم... کلی خاله داری که ازشون بی خبری راستی به احتمال زیـاد اسمتــ سلنــــا   Selena   باشه .. البته اگه ثبت احوال گیر نده اینم از تیکـر بارداری من توی نی نی سایتـــ   ...
6 خرداد 1394

اولین حس عجیب

امروز طبق توصیه خانوم دکتر ، رفتم بهداشت محله تا واکسن کــزاز بزنم یه خورده درد داشت واسه منی که ترسو ام   .. بعدشم رفتم پیش مامان جونم اینـــا مامان اصرار داشت که لحاف تشک دم دستی رو خودش درست کنه که پشم خالص باشه و کل تجهیزات رو هم آمـاده کرده بود با کمک زندایی و دختر خاله هام ، دو سرویس کامل لحاف تشک آماده کردیم خیلی هم گوگولی شدن حالا مهم ترین موضوع این پستـ .. این روزا خیلی شیطون شـدی شبـ موقع لالا یه لحظه به پشتـ خوابیدم و دستم رو شکمم بــود که یهــو دیدم زیر دستم بالا اومد اولین بار از زیر پوتم حرکتت رو دیدم و .. اولش ترسیدم و زود دستم و کشیدم... خیلی حس قشنگ و عجیبی بــود عاشقتم خدای مهربونم که م...
4 خرداد 1394